محل تبلیغات شما



بی تو تنهایم 

یاری زیبایم 

من بی تو آخر 

میمیرم

بی تو دلتنگم 

یاری دلسنگم 

من بی تو آخر 

میمیرم

باز آ ای حبیبم 

باز آ ای طبیبم 

باز آ نازنینم 

چشم گریان دل پریشان 

من تورا میجویم 

بی خبر از حال من تو

کم نما تو کم نما بی وفا بی وفا بی وفا

 


این داستان برای افرادی که بیماری قلبی دارند توسعه نمیشود

این افسانه نه بلکه عین واقعیت است 

شخصی در روستا زنده گی می کرد خیلی فقیر بود و هر روز از تنگدستی رنج میبرد روزی تصمیم گرفت روستا را به قصد کار ترک کند و به جای برود تا برای زن و فزندانش لقمه نانی پیدا کند این مرد بعد از ترک روستا راهی دیار غربت میشود بعد از سفر طولانی

در یکی از شهرستان های ترکیه جاگزین میشود و آنجا برای خودش کاری دست و پا می کند و به مدت دو ماه در آنجا میماند وبلآخره  این کار دوماه اش به پایان میرسد باز هم این طرف و آنطرف کاری دیگری مییابد این کار او نگهبانی از یک خانه قدیمی است که صاحب این خانه  قصد تخریب آنرا داشت همه وسیله های تخریب خانه را مهیا ساخته بود و این مرد را یکساله به کار گرفته بود خوب این مرد به مدت دو یا سه روز در این خانه نگهبانی میداد روزی چون روزهای دیگر سندلی اش به در خانه نهاد و از آنجا به باغی که روبروی خانه بود چشم دوخته بود که ناگهان مردی عجیبی از پیش چشمش آمد و برایش گفت برو!

این نگهبان فیقر هر گز از حرف مرد عجیی سر در نیاوردوامروز را به نگرانی پشت سر گذاشت وقت عصر شد آفتاب فغان غروبش را سر میداد جهان به ظلمت شب فرو رفت مرد مسافر هنوز  هم حرف مرد عجیب می آزارد درب اطاقش را باز کرد روی بستر خوابش رفت  و بعد از لحظه ای اندوه به خواب فرو می رود نیمه ای شب شد مرد هنوز هم در همان خواب است که ناگهان چشمهایش را باز می کند و می بیند که درب اطاقش به طور عجیبی باز شده با وجودی که درب را محکم بسته بود و از داخل قفلش کرده بود باز هم هراس به دلش  راه میابد و تا سحر خواب به چشمش نمی آید امروز هم به همین منوال می گذردشب دیگر می آید و این شب مرد تصمیم می گیرد که نخوابد و کسی را که درب اطاقش را باز کرده بود را شناسایی کند امشب دلش به غذا هم نمیرود می آید زیر بستر خواب خوددراز می کشد و از لبه پتو به درب خیره میشود شب به نیمه خودش نزدیک میشود و قلب مرد از ترس به خندی خودش 

که ناگهان درب با سرعت خیلی زیاد باز میشود مرد از لبه پتو نگاه انه و با شدت ترس به او می افگند  که ناگهان موجودی وحشتناکی با مو هوی دراز و سیاه با چهره خیلی خشین و وحشتناک از درب داخل میشود و با موهای بلندش به مرد حمله می کند و مرد دیگر چیزی به یادش نیست و روز بعد در  بیمارستان چشمهایش را باز می کند واین داستان  وحشتناک را بعد از برگشت به روستا به همسرش تعریف می کند!

 


بسم الله الرحمن الرحیم

سلام امروز میخواهیم در باره یادگیری زبان به روش بسیار آسان بپردازیم.

امروز آموزش زبان یکی از مهم اصل در زنده گی است انسان های که زبان می آموزند در حقیقت انسان های موفق هستند که در زنده گی  هدف شان را به راحتی دنبال می کنند . در این عصر از همه مهم تر یادگیری زبان است چرا که انسان هر چقدر زبان های بیشتری را بفهمند در سفر های کاری سیاحتی به مشکلات مواجه نمیشوند 

از جمله زبان انگایسی. عربی. که پرگوینده ترین زبانها هستند یاد گیری شان لازم است که انسان باید این دو زبان را بیاموزد بعضی ها به این فکر هستند که چطور بتوانیم به ساده گی زبان بیاموزیم 

و زود یاد بگیریم من میخواهم راهی را برای شما پیشنهاد کنم که خیلی ساده و آسان است این را یک بار نه بلکه خیلی ها دادن از همین روش برای یاد گیری زبانها استفاده می کنند 

اگر میخواهید زبان یاد بگیرید با روش آسان 

فقط به یک موبایل و هدست نیاز دارید و میتوانید به ساعات کاری 

تفریح خواب به یادگیری ادامه دهید و شما تنها میتوانید فیل های mp3و صوتی را از این و یا دیگر سایت ها دانلود نمایید و همه وقت صرف به آن گوش دهید و خواهید دید که این با این روش به نتیجه خواهید رسید و به زودی فایل های صوتی را میتوانید از اینجا دانلود کنید


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها